در این بخش ضمن دو قسمت بیانات مهم جناب آقای موسوی لاری بررسی و نقد خواهد شد. ابتدا با ارائهی مصادیق ملموس ادعای آزادی انتقاد در عصر آیت الله خمینی را محک خواهم زد. در قسمت دوم به دنبال مقام مسئول در سه واقعه ی تلخ عصر آیت الله خمینی خواهم گشت.
قسمت اول. مصادیقی از عدم آزادی انتقاد در زمان آیت الله خمینی
صدیق محترم جناب حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالواحد موسوی لاری عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز از شاگردان مرحوم آیت الله خمینی در مصاحبه با پایگاه جماران کمی منصفانه تر از بقیه قدمی برداشته و منکر تندروی و تجاوز به حقوق مردم در اوایل انقلاب نشده است، برعکس، این اشکالات را پذیرفته، اما کوشیده است دامان مرحوم آیت الله خمینی را از این تندروی ها و تجاوز از حدود شرع و اخلاق مبرا ساخته از ایشان چهره ای مهربان، اهل عفو و گذشت و آزادی مخالف نمایش دهد، و اینگونه تندرویها و اقدامات غیرقابل دفاع را به گروهی در قوی قضائیه نسبت دهد.
به نظر وی «مخالفان سیاسی امام حق فعالیت داشتند و کسانی که منتقد امام بودند هیچگاه مدنظر امام نبود که با آنان برخورد شود، حتی در بین سیاسیون و روحانیون و گروههای چپ.» بر این اساس همه مخالفان تا زمانی که دست به اسلحه نبرده بودند آزاد بودند، هم در مجلس نماینده داشتند هم آزادانه دیدگاههای خود را در روزنامه هایشان منتشر می کردند.
بررسی:
ای کاش چنین بود. ابتدا هم چنین بود. اما خیلی زود ورق برگشت و حتی کسانی که دست به اسلحه هم نبرده بودند از حق آزادی بیان محروم شدند.
۱. یکی از مصادیق آشکار نقض ادعای فوق نهضت آزادی ایران است که در دیانت و وطن دوستی بنیانگذاران و اعضایش تردیدی ندارم. آیا مرحوم مهدی بازرگان یا مرحوم یدالله سحابی در بیان انتقادات مشفقانهی خود آزاد بودند؟ روزنامهی میزان در سال ۱۳۶۰ به چه دلیلی توقیف شد؟
۲. در سلامت نفس و دیانت و تقوای مرحوم آیت الله سید ابولفضل موسوی زنجانی تردیدی نیست. چرا بیانیهی انتقادی مورخ ۱۲ شهریور ۱۳۵۹ وی امکان انتشار نیافت؟ (۳) اگر آقا سید ابولفضل نتواند در جمهوری اسلامی آزادانه سخن بگوید چگونه می تواند گفت «همهی مخالفان تا زمانی که دست به اسلحه نبرده بودند آزاد بودند»؟ (توجه: بحث در امکان انتشار بیانیهی انتقادی ایشان در زمان آیت الله خمینی است نه عدم برخورد با ایشان).
۳. مرحوم آیت الله شیخ بهاء الدین محلاتی یکی از مراجع سه گانه مبارز در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بوده است. آیا متن کامل بیانیه های انتقادی وی مورخ ۲۵ تیر ۱۳۵۹ و ۲۰ بهمن ۱۳۵۹امکان انتشار در روزنامه و مجله ای یافته است؟
۴. مخالفان مرحوم آیت الله خمینی در میان مراجع و علما (غیر از مرحوم آیت الله شریعتمداری که مورد بحث این مکتوب است) از جمله این افراد بوده اند: مرحوم آیت الله سید حسن طباطبائی قمی، مرحوم آیت الله سید محمد روحانی، مرحوم آیت الله سید محمد شیرازی، و آیت الله سید صادق روحانی. کدامیک از این مخالفان از آزادی برخوردار بوده اند؟ آیا آیت الله قمی نیمهی دوم دوران زمامداری آیت الله خمینی در حصر نبود؟ آیا آیت الله سید محمد روحانی و سید محمد شیرازی تحت فشار نبودند؟ آیا آیت الله سید صادق روحانی در نیمه دوم زمامداری آیت الله خمینی در حصر خانگی نبود؟
متأسفانه مرحوم آیت الله خمینی در اصل آزادی مخالف و منتقد کارنامه ی قابل قبولی ندارد. به یاری خدا نحوهی مواجههی بنیانگذار جمهوری اسلامی با مراجع منتقد و علمای مخالف به شکل مستند به تدریج منتشر خواهد شد تا مایهی عبرت حاکمان امروز قرار گیرد.
قسمت دوم. به دنبال مقام مسئول در سه واقعه ی تلخ عصر آیت الله خمینی
الف. آقای موسوی لاری در سه مسئلهی مهم پس از انقلاب تقصیر را به گردن آقای ری شهری و تیم وی می اندازد: «من در مورد دو سه مسئله مهم انقلاب معتقدم که متاسفانه به دلیل اینکه دست اندرکارانش یک طیف خاصی بودهاند، مورد بررسی دقیق قرار نگرفته است. برای مثال جریان آقای شریعتمداری که آقای ریشهری محور تشکیلات بود و یا قضیه مهدی هاشمی و بیت آقای منتظری و یا جریان اعدامهای بعد از عملیات مرصاد و حوادث سال ۶۷ در همه اینها فرد محوری عمل کننده آقای ریشهری و دوستانشان از جمله آقای نیری، آقای رئیسی و آقای فلاحیان و ... بودند. واقعاَ من معتقدم که باید این آقایان که در متن مسائل بودند بیشتر به بیان مسائل بپردازند و واقعیتها را بگویند، جایگاه خودشان و دستور امام و آن نگاهی که امام داشتهاند، تبیین کنند.»
بررسی:
آقای موسوی لاری به نکتهی حقی اشاره کرده است: نقش آقای محمد محمدی ریشهری داماد آیت الله مشکینی و تیم وی در سه واقعهی بسیار مهم عصر آیت الله خمینی. اگر هر یک از این رجال قضائی و امنیتی خاطرات فعالیتها و محاکمه های خود را بر زبان بیاورند، پرده از بسیاری ابهامات برداشته خواهد شد. آقای ریشهری در حذف آیت الله شریعتمداری و عزل آیت الله منتظری نقش اساسی ایفا کرده است. در اعدامهای خلاف شرع و قانون ۱۳۶۷ کمیتهی اعدام که آقای موسوی لاری به برخی اعضای ان اشاره کرده است بزرگترین فاجعهی عصر جمهوری اسلامی را آفریده اند. اما نقش ریشهری و کمیتهی اعدام تمام حقیقت نیست. اگر جناب آقای موسوی لاری به چند پرسش پیش پا افتادهی زیر پاسخ دهند بخش دیگر حقیقت نیز مکشوف می شود:
یک. حجت الاسلام سید احمد خمینی در این سه واقعه چه نقشی داشته است؟ آیا ری شهری بدون معاونت و پشتیبانی فرد ذی نفوذی همانند وی امکان چنین جراحی هایی در نظام را داشته است؟ آیا کمیته اعدام سال ۶۷ بدون هماهنگی با مرحوم حجت الاسلام احمد خمینی توان اعدام نزدیک ۴۰۰۰ زندانی در طول کمتر از دو ماه را داشته است؟ از یاد نبریم که دو واقعه از سه واقعهی فوق بعد از سال ۱۳۶۵ و سکتهی آیت الله خمینی اتفاق افتاده، یعنی در زمانی که کشور عملا توسط احمد خمینی با همکاری سران قوای سه گانه اداره می شده است. در کلیهی تصمیمات و احکام صادره از سوی آیت الله خمینی در این مقطع (از بهار ۶۵ به بعد) جای پای فرزند او غیر قابل اغماض است. حداقل در این مقطع ایشان از اخباری مطلع می شده است که احمد خمینی صلاح می دانسته، کسانی امکان ملاقات با وی را می یافته اند که توسط احمد خمینی تأیید می شده اند. اگر کمترین تردیدی در این زمینه باشد تحقیق دربارهی آن دشوار نیست. در مورد آیت الله شریعتمداری با اسناد متعدد اثبات کردم که نقش احمد خمینی در کنار ری شهری غیرقابل اغماض است.
دو. نقش آیت الله خمینی در سه واقعهی فوق چیست؟ چون ایشان حداقل از سال ۱۳۶۵ کسالت داشته و قلبشان نارسایی داشته مسئولیتی متوجه ایشان نیست و همهی تقصیرها به گردن ریشهری و تیم او بوده است؟ احکام اعدامهای ۶۷ توسط چه کسی صادر شده است؟ تصمیم نهایی درباره آیت الله شریعتمداری و آیت الله منتظری را چه کسی گرفته است؟ آیا خود ایشان وخامت حال خود را درک نمی کردند؟ آیا متوجه نمی شدند که با چنین حالی امکان رهبری یک کشور را ندارند و تصمیمات کلانی که می گیرند متکی به اطلاعات یکجانبهی فرزندشان است؟ تردیدی نیست که تصمیم اصلی در هر سه واقعه با شخص آیت الله خمینی بوده است.
سه. آیا مسئولان قضائی، رئیس جمهور و معاونانش نخست وزیر و هیات وزیران، رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان در این سه واقعه بی تقصیرند؟ آیا رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور، دادستان کل انقلاب و شورای عالی قضایی در این وقایع سه گانه هیچ کاره بوده اند؟ شیفته و مقلد آیت الله خمینی بودن رافع مسئولیت هیچیک نیست.
ب. به روایت آقای موسوی لاری مرحوم آیت الله خمینی برخورد انتقامی و خشونت طلبانه حتی با مخالفان روحانی در نجف هم قبول نداشتند و با آنها هم با احترام رفتار می کردند. «بعد از آنکه درسهای ولایت فقیه امام در مسجد شیخ انصاری شروع شد. هنگام درس افراد سوال و نقد میکردند، بعد از درس هم دوباره سوالات خود را میپرسیدند. امام مثلاً در آنجا مطرح کرده بود که فقها ولایت دارند. یکی از شاگردان سوال کرده بود که وقتی چند نفر باشند، چه کار باید کرد؟! امام در پاسخ گفته بود که خصومت و تخاصم مال اهل نار است؛ اینها با هم خصومت نمیکنند. مراجع عظام با هم اختلاف نخواهند داشت. نگاه امام با احترام بود و بیانش این بود که مراجع عظام با هم اختلاف نخواهند داشت.»
بررسی:
اولا تلقی سابق نویسنده و ظاهرا اکثر ملت ایران نیز همین بود. اما تحقیق اخیر زوایای پنهانی را بر نویسنده آشکار کرد. جناب آقای موسوی لاری که در نجف از شاگردان مرحوم آیت الله خمینی بوده اند، بیشک قضیهی تهمت ناجوانمردانه و سند جعلی که توسط برخی شاگردان آیت الله خمینی به مهمترین مخالف ایشان در نجف مرحوم آیت الله سید محمد روحانی زده شد را به خاطر دارند. اقدامات ایذائی آن مرحوم در حق آیت الله خمینی نیز از جانب نویسنده محکوم است. اما چرا جاعلان چک و مفتریان متجرّی توسط مرحوم آیت الله خمینی نه تنها طرد نشدند بلکه امین ایشان در نگارش تاریخ انقلاب شدند!؟ اگر واقعیت را در این زمینه تشریح بفرمایید آنگاه اعتبار ادعای فوق مشخص می شود.در این زمینه گفتنی فراوان است.
ثانیا فرع فقهی فوق در عالم نظر همان است که اشاره کرده اید، اما عالم عمل متأسفانه چیز دیگری است. نحوهي مواجههی آیت الله خمینی با مراجع مخالف و منتقد از جمله آیات شریعتمداری، محمد روحانی، محمد شیرازی، صادق روحانی، منتظریِ متأخر نشان می دهد که سعهی صدر و مدارای ایشان فراخ نبوده است. من در ضمن متن تحقیق مشروح خود در پاسخ به پرسش ستبر «جمهوری اسلامی با مراجع منتقد خود چه کرده است؟» تفصیلا و مستندا به این مسئله خواهم پرداخت و فتاوا و آراء مراجع در قدرت و بر قدرت را با اعمالشان خواهم سنجید. نتیجه به لحاظ نظری به نفع هیچ کدام از دو طرف (ارباب قدرت و مخالفان و منتقدان) نیست. البته عملا خسران ارباب قدرت بیشتر است.
ج. به روایت آقای موسوی لاری: «وقتی آقای شریعتمداری آمدند تلویزیون و گفتند استغفرالله، امام خیلی ناراحت شده بود که چرا آقای شریعتمداری در مقام متهم در تلویزیون ظاهر شود. معنایش این نیست که بخواهیم آقای شریعتمداری را تبرئه کنیم میخواهم بگویم که امام از این مسئله به شدت ناراحت بود. نوع مواجهه با ایشان و اینکه احترام ایشان حفظ شود و به مرجعیت توهین نشود و نکاتی که امام به دستاندرکاران متذکر شدند،»
بررسی:
بعد از محرز شدن آثار منفی فراوان پخش اعترافات تحت فشار مرحوم آیت الله شریعتمداری از تلویزیون به نقل از شنیده های آقای موسوی خوئینها آیت الله خمینی از پخش آن پشیمان می شود، افسوس که دیر شده بود:
سند پنجم: «در آخر باید یادآور شوم که با همه آنچه درباره آقای شریعتمداری نوشتم به معنای تایید تمام برخوردهایی که با ایشان شد نیست، در برخورد با ایشان حرمت مرجعیت پاس داشته نشد، شاید مفید باشد در اینجا مطلبی را که شنیدهام نقل کنم، تا ضمنا ختامه مسک هم باشد: صدا و سیمای ایران فیلمی پخش کرد که آقای شریعتمداری در دیداری که آقای ریشهری به عنوان وزیر اطلاعات با ایشان داشتند از اتفاقاتی که رخ داده بود و به نوعی دامن ایشان را نیز میگرفت ابراز ندامت کردند و استغفار نمودند به گونهای که با جایگاه یک مرجع تقلید تناسب نداشت و ضعف زیادی از خود نشان دادند. پس از آن یکی از مدیران صدا و سیما در خدمت حضرت امام اظهار میکند اگر موافق باشید این فیلم را یکبار دیگر پخش کنیم و حضرت امام در پاسخ میفرمایند: ای کاش همان یکبار هم پخش نمیکردید.» (۶ شهریور ۱۳۹۰، سایت تاریخ ایرانی به نقل از آهنگ راه سایت شخصی سید محمد موسوی خوئینها)
در قضیه پخش اعترافات یک مرجع مسلم تقلید، آنچه بی اعتبار شد مرجعیت شیعه بدست مرجعیت شیعه بود. مرحوم آیت الله خمینی یکی از بزرگترین اشتباهات زندگی خود را مرتکب شد.
بخش هفتم: خشت کج در همه پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی
قائم مقام مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی مرقوم فرموده اند: «چرا نویسنده در عین حالی که رندانه کوشیده است تا از ورود به علل منتهی به حصر ایشان و مسایل حزب خلق مسلمان و خشونت و کشتار تبریز در غائله این حزب و قیام علما و مردم تبریز علیه آنان، و گسیل جمعی چماق به دست و مسلح به قم و ایجاد بلوا در این شهر از سوی این حزب، و ماجرای کودتای نوژه و اسناد ارتباطات آنها و ماجرای شیخ غلامرضا زنجانی، مهدوی و قطبزاده که منتهی به حصر ایشان گردید و اسناد وابستگیهای فکری و سیاسی فرزند آن مرحوم، و مسائل مربوط به پروندههای ساواک و اسناد سفارت سابق آمریکا در ایران اجتناب ورزد به بهانه اینکه موضوع نوشتهاش چیز دیگری است؟»
فقط به یک نکته درباره دقت تاریخی ایشان اشاره می کنم. بعد از انتشار مکتوب دوم برخی بستگان آقای شیخ غلامرضا زنجانی با ایمیل به من خبر دادند که وی در مهر ۱۳۵۱ از دنیا رفته و در قبرستان وادی السلام قم مدفون است. البته آقای محمد یزدی قاضی القضات جناب آقای خامنه ای در کتاب خاطرات خود از دستگیری ایشان در سال ۱۳۵۸ (هفت سال بعد از مرگش!) داد سخن داده است.
اما با توجه به این همه بی تابی موسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی و پایگاه جماران که مایلند به علل منتهی به حصر و غائله ی تبریز و غیره اشاره شود، در این مجال تنها به یکی از علل (و نه تنها علت) وقایع تاسف بار تبریز در آذر ۱۳۵۸ اشاره می کنم. بیاد داشته باشید که اصرار دوستان خط امام باعث اشاره به این مطلب است و گرنه اینگونه مطالب همراه با تحلیل همه ی جوانب قرار بود در جای خود بیاید.
در همه پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی نظر آیت الله شریعتمداری چه بود و در رسانه های کشور چگونه منعکس شد؟
سند ششم: بیانیهی آیت الله شریعتمداری درباره همه پرسی قانون اساسی
«بسم الله الرحمن الرحیم . به دنبال مراجعات مکرر طبقات و گروههای مختلف مردم درباره نظر اینجانب نسبت به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بدینوسیله اعلام می دارد، در طول دوران مجلس خبرگان، ما بارها طی مصاحبههايی، نظريات خود را در خصوص لزوم تصحيح و تکميل پارهای از مواد [قانون اساسی] تذکر دادهايم و اينک، مجدداً اعلام میکنيم که حفظ ارکان حاکمیّت ملّی در چهارچوب تعاليم عالیۀ اسلام، ضروری و واجب است، زيراکه اصالت و ماهیّت همين حاکمیّت ملّی، حکومت جمهوری اسلامی را تشکيل میدهد، و تمام کوششها و مبارزات طولانی ملت ما که طبق مقدمه قانون اساسی ۶۰ هزار شهید و یکصد هزار معلول برجای گذارده برای نفی طاغوت و از بین بردن استبداد و دیکتاتوری می باشد، یعنی ملت با اختیار خویشتن خود را در دست گیرد و قدرتهای شرق و غرب و نفوذ گروهها و افراد نتوانند اختیار را از ملت سلب کنند. حاکمیّت ملّی قدرتی است که بقای اسلام و ايران بدان بستگی دارد و با ضعف آن، اسلام و کشور به خطر خواهد افتاد. لذا، اگر حاکمیّت ملّی و نقش فعال آن از بين برود و خدای ناکرده تضعيف شود، فرصت مناسب و زمينۀ آمادهای برای بازگشت ديکتاتوری و نظام طاغوتی خواهد بود و بيم آن است که مملکت به وضع سابق رجعت کند و خون هزاران شهید و مجاهدتهای ملت ما هدر رود.با نگاهی به اصل ششم قانون اساسی - که می گوید امور کشور باید با اتکا به أراء عمومی اداره شود - و اصل پنجاه و شش - که می گوید خداوند انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است و هیچکس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد - متوجه می شویم که اساسا اولین رفراندم و همه پرسی که سلطنت دو هزار و پانصد ساله را در ایران فرو ریخت و حکومت جمهوری اسلامی را برقرار کرد چیزی جز اقرار به اصالت رأی ملت و احترام به نظر خود مردم در تعیین سرنوشت خویشتن نبوده است. بنابراین دو اصل شش و پنجاه و شش که مطابق مقررات شرعی نيز میباشد، حاکمیّت ملّی را تثبيت و تقرير کرده، اما اصل صد و ده قانون اساسی اختيارات مردم را از ملّت سلب کرده است و در نتيجه اصل صد و ده با دو اصل شش و پنجاه و شش کاملاً متضاد است، بهطوریکه با توسل به هيچ تأويل و توجيهی نمیتوان اين اختلاف و ضدیّت را رفع نمود. و غير از اين تضاد مواد ديگری نيز در قانون اساسی وجود دارد که دارای ايراد و اشکال میباشند و همچنين کمبودها و نارسايیهايی نيز در آن به چشم میخورد که در درجۀ دوم اهمیّت قرار گرفته که بايد اصلاح و رفع اشکال شود.اما آنچه که بسيار مهم است تغيير و يا اصلاح مادۀ صد و ده و اصولی است که متفرع بر آن است؛ بهطوریکه با حاکمیّت ملّی سازگار بوده و هيچگونه تضادی نداشته باشد. لذا باصراحت اعلام میدارم که با مراعات اين نقائص و اصلاح آنها، در نزديکترين وقت ممکن، بقیۀ مواد قانون اساسی بلامانع است. والسلام علی عبادالله الصالحین، دهم محرم ۱۴۰۰، سید کاظم شریعتمداری» (۹ آذر ۱۳۵۸، روزنامه اطلاعات ۱۰ آذر ۱۳۵۸، ص ۱۲)
بررسی:
بر اساس بیانیه ی فوق آیت الله شریعتمداری قانون اساسی جمهوری اسلامی را متناقض توصیف می کند. از یک سو در اصول ۶ و ۵۶ اصل حاکمیت ملی و اداره ی کشور بر اساس رأی مردم آمده، اما در اصل ۱۱۰ با پذیرش ولایت فقیه اختیارات مردم از ملت سلب شده است، بهطوریکه با توسل به هيچ تأويل و توجيهی نمیتوان اين اختلاف و ضدیّت را رفع نمود.
وی خواستار تغییر یا اصلاح اصل ۱۱۰ و اصول متفرع بر ان به طوری که با حاکمیت ملی سازگار باشد و با ان هیچ تضادی نداشته باشد می شود. به عبارت دیگر وی به دلیل اصل ولایت فقیه در همه پرسی قانون اساسی شرکت نمی کند و به آن رأی نمی دهد. این نکتهی اصلی اختلاف نظر آیت الله شریعتمداری با آیت الله خمینی و جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه است.
اینکه انگیزه ی آیت الله شریعتمداری از این نظر چه بوده و به چه میزان با آراء شرعی خود وی سازگار بوده است همگی جای بحث دارد. اما از سوی دیگر تناقضی که وی به آن اشاره می کند نکتهی صائبی است. به هر حال وی نخستین مرجع منتقد اصل ولایت فقیه در جمهوری اسلامی ایران است که نظر مخالف خود را به شکل مسالمت آمیزی ابراز می کند و بر خلاف بسیاری از مراجع و علما که آنها هم با این اصل موافق نبودند تقیه یا سکوت نمی کند.
سند هفتم: بیانیه پخش شده از تلویزیون با تصویر آیت الله سید کاظم شریعتمداری
بیانیه ی فوق تنها در یک روزنامه (اطلاعات) منتشر می شود و در هیچیک از روزنامه های دیگر کشور اجازه ی انتشار نمی یابد. این بیانیه نه تنها از رادیو و تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی نیز پخش نمی شود، بلکه برعکس اعلامیهی دیگری با عکس آیت الله سید کاظم شریعتمداری از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شود و مردم را به شرکت در همه پرسی تشویق می کند! در ان زمان رئیس سازمان رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی صادق قطب زاده است!
متن بیانیه ی پخش شده از اخبار تلویزیون سراسری در تاریخ ۱۰ آذر ۱۳۵۸ (شب رفراندم) با عکس آیت الله سید کاظم شریعتمداری به شرح زیر است:
«استفتاء از آیت الله شریعتمداری»
«حضور مبارک حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سید محمد صادق شریعتمداری دام ظله. مستدعی است نظر شریف را راجع به رأی دادن به قانون اساسی که به رفراندم گذارده می شود بیان فرمائید. جمعی از کسبه خیابان حنیف نژاد و مولوی».
«بسم الله خیر الاسماء. در حال حاضر به جهاتی دادن رأی مثبت (آری) یه قانون اساسی که به همه پرسی گذارده می شود یاری امام حسین و هدف امام حسین علیه السلام می باشد و رأی منفی (نه) و یا امتناع از رأی یاری به یزید و هدف یزید علیه اللعائن الله و لعائن خلقه می باشد و نواقص موجود در آن بوسیله متمم رفع می گردد و السلام. الحاج سید صادق شریعتمداری ۹ محرم ۱۴۰۰»
توضیح: این بیانیهی جعلی باعث خشم مقلدان ایشان در تبریز می شود و جرقهی حوادث در آذربایجان است. متن این بیانیه در ص ۲ روزنامه اطلاعات مورخ ۱۰ آذر ۱۳۵۸ منتشر شده است.
مرحوم آیت اللهسید صادق میلانی مشهور به شریعتمداری (برادر کوچکتر آیت الله سیدکاظم شریعتمداری فرزند سید حسن) متولد ۱۲۸۶ متوفی ظاهرا ۱۳۶۸. ایشان همدرس آیت الله آقا شیخ مرتضی حائری یزدی، لیسانس معقول و منقول، مدرس خارج مدرسه مروی و امام جماعت مسجد ملک خیابان سیروس (وحدت اسلامی) بود.برادر دیگر آنها مرحوم سید جواد حائری تبریزی از تجار بازار تهران بوده است. این سه برادر هر یک اسم فامیل جداگانه ای داشته اند و شریعتمداری نام خانوادگی سید کاظم بوده است نه دو برادر دیگر. هرچند به دلیل شهرت برادر بزرگتر برادر کوچکتر که اهل علم بوده نیز در افواه به نام شریعتمداری خوانده می شده است. آقا سید صادق مرجع تقلید و آیت الله العظمی نبوده است و من تا کنون به مطلب دیگری از ایشان برنخورده ام. به گفته ی حسن شریعتمداری که آن زمان در ایران بوده است «عمویم مرحوم آیت الله سید صادق میلانی (شریعتمداری) چنین فتوایی نداده بود. بنام او جعل کرده بودند و تهدید شده بود که در صورت تکذیب جان فرزندش که در گروگان مأموران بود در خطر خواهد بود.» (مکالمهی تلفنی مورخ ۸ خرداد ۱۳۹۱) به دلیل حفظ امنیت بازماندگان ان مرحوم که داخل کشورند از اشاره به جزئیات معذورم.
سند هشتم: اعتراض گروههایی از مردم تبریز به انجام رفراندم
الف. «پس از وصول اعلامیه حضرت آیت الله العظمی شریعتمداری به تبریز گروههایی از مردم تبریز بخصوص اعضای حزب جمهوری خلق مسلمان شاخه تبریز نسبت به انجام رفراندم قانون اساسی اعتراض کرده خواستار اصلاح آن ۳ ماده که از سوی آیت الله العظمی شریعتمداری تذکر داده شده بود گردیدند. از صبح دیروز دسته های متعددی از مردم در حیابانها دست به راه پیمایی زدند و با دادن شعارهایی چون شریعتمداری عزیز است این قانون اساسی اصلاح باید گردد از چندین خیابان گذشتند. تظاهرکنندگان اعلام کردند تا اصلاح مواردی از قانون اساسی از رای دادن خودداری خواهند کرد….
همچنین پریشب پس از اینکه از شبکه سراسری نظر آیت الله حاج سید محمد صادق شریعتمداری در مورد شرکت در رفراندم قانون اساسی پخش شد ولی تصویر حضرت آیت الله العظمی سیدکاظم شریعتمداری نشان داده نشد [شد!] گروههای کثیری از مردم تبریز در اعتراض به این مسئله انتقادات شدیدی از رادیو تلویزیون ملی ایران و مسئولان آن کرده و خواستار مجازات مسببین این سهل انگاری شدندکه از سوی مرکز تبریز چندین توضیح در این باره پخش شد.
… گروههای کثیری از مردم تبریز عصر دیروز در مراجعه به ساختمان رادیوتلویزیون آذربایجان مرکز تبریز خواسته های خود را در سه مورد اعلام کردند و به مسئولان این دستگاه تا فردا (امروز) مهلت دادند که در انجام آن اقدام لازم معمول شود. خواست آنان عبارت است از:
۱. رای گیری از مردم آذربایجان در رفراندم را محکوم و خواستار ابطال آن تا اصلاح موارد قانون اساسی هستیم.
۲. افرادی که در ارتباط با پخش اعلامیه آیت الله العظمی شریعتمداری دستگیر شده اند باید هر چه زودتر آزاد گردند.
۳. باید ترتیبی داده شود که پیام آیت الله العظمی شریعتمداری و همچنین مصاحبه های ایشان بصورت کامل از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردد.
تظاهرکنندگان شعارهایی چون «صادق قطبزاده سانسورچی حقیقی اعدام باید گردد» می دادند.» (اطلاعات ۱۲ آذر ۱۳۵۸)
توضیح: روزنامه اطلاعات در روز ۱۰ آذر هم اطلاعیه آیت الله شریعتمداری را منتشر کرده هم اطلاعیه آقا سید صادق میلانی که با نام شریعتمداری به روزنامه داده شده و با همین نام از رادیو تلویزیون سراسری هم پخش شده منتشر کرده است و در روز ۱۲ آذر ۱۳۵۸ گزارش تظاهرات گروهی از مردم تبریز را منتشر کرده است که در آن به درج عکس آیت الله شریعتمداری با اعلامیه برادرش که مطلقا بروز خارجی نداشته است اعتراض شده است. جالب است که اطلاعیه ی آیت الله شریعتمداری مرجع تقلید مطلقا از رادیو تلویزیون سراسری قرائت و پخش نشده است. شعار مردم تبریز علیه صادق قطب زاده رئیس سازمان رادیو تلویزیون قابل توجه است.
ب. «حجت الاسلام سعیدی در صدا و سیمای تبریز: … موقعی که در شب رفراندم عکس آیت الله العظمی شریعتمداری از تلویزیون نشان داده شد، ولی اعلامیه شخصی بنام شیخ [سید!] صادق شریعتمداری پخش شد، مراتب را کرارا گوشزد کردند که اخبار بطور صحیح باید پخش شود، ولی به این توجهی نشد، روی این اصل بود که ملت قیام کرد و آمد این محل را تحویل گرفت.…» (اطلاعات ۱۷ آذر ۱۳۵۸)
بررسی: رادیو تلویزیون تبریز در این زمان در دست دولت مرکزی نیست.
ج. در اطلاعیه ی حزب منسوب به آیت الله شریعتمداری این دو بند قابل توجه است:
«جناح حاکم در جمهوری اسلامی از اعتماد و احساس مذهبی مردم برای تحقق اهداف انحصارطلبانه خود سوء استفاده کرده که چند نمونه آن در مورد رفراندم به شرح زیر می باشد:
۱. از چاپ اطلاعیه حضرت آیت الله العظمی شریعتمداری در جرائد - به جز روزنامه اطلاعات که ظاهرا از دست سانسورچی رژیم رها شده است - جلوگیری به عمل می آید…
۲. تلویزیون جمهوری اسلامی ایران درکمال بیشرمی تصویر حضرت آیت الله العظمی شریعتمداری را نشان می دهد و همزمان با آن برای گمراه کردن علاقه مندان ایشان اعلامیه شخصی بنام سید صادق شریعتمداری که حاکی از شرکت کردن در رفراندم می باشد قرائت می نماید…» (هفته نامهی خلق مسلمان ۱۸ آذر ۱۳۵۸)
اطلاعیه مورخ ۲۴ آذر ۵۸ حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران
«… این حزب در طی این مدت کوشیده است انحرافات و بدعتهایی را که در جامعه اسلامی بدست گروهها و افراد مختلف برای کسب قدرت ایجاد می شود جلوگیری نموده و بموقع با صراحت و صداقت به اطلاع عموم برساند و در این راه همواره از مردم آزاد اندیش استمداد طلبیده است. … علاقه مندی احترام موسسین و دست اندرکاران حزب به مراجع بزرگوار تقلید به هیچ وجه دلیل وابستگی سیاسی به آنها نمی باشد و همانطور که در اولین مصاحبه مطبوعاتی خود اعلام کردیم حزب دارای خط مشی سیاسی مستقل می باشد. با وجود این عده ای سعی می کنند که نیک و بد این حزب را به حضرت آیت الله العظمی شریعتمداری منتسب نمایند.
در وقایع اخیر آذربایجان بدنبال تقلب رادیو تلویزیون که عکس حضرت آیت الله العظمی شریعتمداری از تلویزیون نشان داده شد و اعلامیه شخص دیگری قرائت گردید و همچنین کشته شدن پاسدار منزل ایشان باعث خشم مردم تبریز گردید و عکس العمل این حرکتهای ضداسلامی و ضدمردمی باعث شد که مردم تبریز از فرط خشم ساختمان رادیو تلویزیون را اشغال نمایند و چنانچه در قطعنامه راه پیمایی تبریز در روز پنجشنبه ۵۸/۹/۲۲ در حضور یک و نیم میلیون نفر خوانده شد آمده است: «در چنین احوالی بود که مردم تبریز مانند سیل خروشان به هیجان آمده و رادیو تلویزیون را متصرف شدند تا صدای واقعی خود را در قالب تمامیت ارضی ایران بگوش جهانیان برسانند.»
بررسی:
روایت رسمی از این واقع در کتاب «نیمهی پنهان حزب خلق مسلمان ایران از ظهور تا سقوط» نوشته ی اصغر حیدری (دفتر پژوهشهای مؤسسهی کیهان، دو جلد ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸) قابل مطالعه است. داوری خود را در این زمینه در ضمن متن تفصیلی تحقیق منتشر خواهم کرد.
103سند نهم: نظر بنی صدر درباره خواندن اعلامیه دیگری با عکس آیت الله شریعتمداری در تلویزیون
«از همان روز نخست پیروزی انقلاب ما با موافقت امام، بحث آزاد را پیشنهاد کردیم تا هم مسایل و اختلاف نظرها، در محیط سالم و در زمینه تفاهم جویی طرح و حل بگردند و هم پایه های وحدت استوارتر گردد. دو سه باری هم که این بحث ها انجام گرفتند، بسیار پرثمر بودند و به تدریج ناباوری ها از میان می رفتند و همه آمادة شرکت در این بحث ها می شدند اما از نابختیاری، دشمن به کنار، رادیو و تلویزیون که مأمور سازمان دادن به این امر حیاتی بود، نه تنها این کار را نکرد خود روشی را در پیش گرفت که زمینه تفاهم را به زمینة تفرقه و ضدیت بدل ساخت به نظر ما اگر رادیو و تلویزیون به محیط بحث آزاد در همة زمینه های فعالیت خویش بدل می شد، ما نه با داستان کردستان رو به رو می شدیم و نه امروز قضیه تبریز را پیش رو داشتیم. دو سه نمونه از کار آخری این دستگاه برای نشان دادن نقش مخرب آن کافیست شورای انقلاب تصویب کرد که هر شب یک میز گرد از موافقان و مخالفان قانون اساسی تشکیل شود اما این کار نشد. ای بسا اگر این روش به کار می رفت مردم کشور کاملاً محتوای آن را می شناختند و قانونی که باید مظهر وحدت اسلامی و ملی ما باشد سبب اختلاف نمی شد. غفلت سهوی و یا عمدی تلویزیون تبریز در خواندن اعلامیه دیگری با عکس آیت الله شریعتمداری و … مشتی از خروارند. … آیا زمان اصلاح انقلابی این سازمان نرسیده است؟» (ابوالحسن بنی صدر، سرمقالهی روزنامهی انقلاب اسلامی ۱۷ آذر ۱۳۵۸)
بررسی:
ابوالحسن بنی صدر - که مدتی بعد نخستین رئیس جمهور منتخب ایران می شود - با صراحت از «غفلت سهوی و یا عمدی تلویزیون تبریز در خواندن اعلامیهی دیگری با عکس آیت الله شریعتمداری» یاد می کند. می توان وی را به رقابت با قطب زاده متهم کرد، اما سخن وی در این سرمقاله حق است و وی به این خطای سهوی یا جعل عمدی شهادت داده است. البته او این غفلت سهوی یا عمدی را تنها در تلویزیون تبریز گزارش کرده، اما به گزارش اسناد دیگر از جمله روزنامه اطلاعات که گذشت مسئله در تلویزیون سراسری اتفاق افتاده است.
سند دهم: تهیهی بیانیهی همه پرسی آیت الله شریعتمداری با توافق آیت الله خمینی
«… ما همه مواد [قانون اساسی] را نفی نمی کنیم، ولی در بعضی از ماده ها باید تجدید نظر شود و این امر ضروری است. ماده ای است که اختیارات ملت را سلب می کند. این ماده [اصل ۹۴] آن است که مصوبات مجلس تا زمانی که به امضای شورای نگهبان نرسیده باشد قابل اجرا نیست.
(وقتی که جنگ قدرت نیست پس چرا رادیو تلویزیون اعلامیه شما را پخش نکرد؟)
اعلامیه با توافق خود آیت الله العظمی خمینی تهیه شد و قرار بود که از رادیو وتلویزیون پخش گردد، اینکه چرا نشد علت آنرا نمی دانم. (مصاحبهی آیت الله شریعتمداری با خبرنگاران، اطلاعات و کیهان ۱۷ آذر ۱۳۵۸)
توضیح: در این مصاحبه که جزء آخرین مصاحبه های آیت الله شریعتمداری است، وی علاوه بر اصل ۱۱۰ (اختیارات ولایت فقیه) به اصل ۹۸ در مورد حق وتوی شورای نگهبان نیز اعتراض می کند و ان را منافی اختیارات ملت معرفی می کند.
نکته مهم این مصاحبه این است که اولا عدم پخش بیانیه ی وی از رادیو تلویزیون تصریح شده، بعلاوه وی از این نکته پرده بر می دارد که در زمینه ی اعلامیه گفتگوهایی با آیت الله خمینی داشته است و با هم توافقاتی کرده بودن مثلا از این قبیل که آیت الله شریعتمداری نظر متفاوتش را ابراز کند اما از واژهی تحریم همه پرسی استفاده نکند.
اعلامیهی آیت الله شریعتمداری به روایت وی علیرغم رعایت توافقات بر خلاف وعده از رادیو تلویزیون پخش نمی شود. به عبارت دیگر آیت الله خمینی خلف وعده کرده است. البته این روایت وی از این توافقات است. از حسن شریعتمداری که آن زمان در ایران بوده توضیح خواستم. گفت: «[مرحوم] آقا شهاب الدین اشراقی در شب رفراندم قانون اساسی از طرف [مرحوم آیت الله] اقای خمینی نزد پدرم آمد و خواهش کرد که بجای اینکه در متن بیانیه نوشته شود رأی نمی دهم، نوشته شود اگر این اصلاحات انجام شود رأی خواهم داد. پدرم خندید و گفت: چه فرقی می کند؟ آقای اشراقی پاسخ داد: به نظر امام فرق می کند.» (مکالمهی تلفنی ۱۳ آذر ۱۳۹۱)
تفصیل بحث را در متن تحقیق خواهم آورد. اجمالا مشخص شد که قانون اساسی در چه فضایی با چه میزان آزادی و با نقض موازین اخلاقی و دینی به رأی ملت گذاشته شد.
بخش هشتم. تحلیل آیت الله خمینی از رفتار آیت الله شریعتمداری
در این بخش به اظهار نظرهای محتمل مرحوم آیت الله خمینی دربارهی مرحوم آیت الله شریعتمداری اشاره می کنم. مراجع درباره یکدیگر به صراحت اظهار نظر نمی کنند، اما اشاراتشان به حد کافی به مشار الیه دلالت دارد. تحقیق تفصیلی درباره ی دیگر اظهار نظرهای احتمالی معظم له و نیز تحلیل مشروح همین سه قسمت را نیز به تحقیق تفصیلی موکول می کنم.
سند یازدهم. اگر مردم قم نسبت به بعضی از کارهای شما عصبانی بشوند دست به کارهایی میزنند که من هم نمیتوانم جلو آنها را بگیرم
«آقای شریعتمداری برخلاف دیگر مراجع وقت، داعیه سهمخواهی از انقلاب داشتند. او گمان میکرد که رهبری امام خمینی که ملت از دل و جان آن را بر تارک انقلاب اسلامی نصب کرده بود پروژهای بوده است که خمینی آن را با سازوکارهای رایج ریاستجویان و طالبان سروری بر بندگان خدا دنبال کرده است و به نتیجه رسانده است. آقای شریعتمداری خود شخصا و یا با وسوسهانگیزیِ فرصتطلبانی که همواره در پی منافع خود هستند با این تصورات نادرست به این فکر افتاده بود که چرا من چنین پروژهای را پیگیری نکنم تا حداقل به نیمی از ریاست و سروری برسم و به این علت، غائله حزب خلق مسلمان حول محور ایشان شکل گرفت. آقای شریعتمداری به همان اشتباهی دچار شد که شاه به آن گرفتار شده بود و آن ایستادگی در برابر خواست یک ملت بود. رهبری امام خمینی خواست یک ملت بود که در اطاعت از آن رهبری، هم به تکلیف شرعی خود عمل میکرد (زیرا که یک مرجع مسلم دینی به این تکالیف دستور میداد) و هم در اطاعت از این رهبری به خواست دیرینه خود یعنی از میان برداشتن سلطنت یعنی حاکمیت مطلق یک فرد بر مقدرات ملت و مملکت میرسید. آقای شریعتمداری نتوانستند عبرت بگیرند و بدانند که ایستادن در برابر خواست یک ملت، فرجامی بسیار تلخ به همراه دارد. مایلم در اینجا خاطرهای را نقل کنم و که خوانندگان عزیز کمکم با درازنویسی من آشنا شدهاند و دور از انتظارشان نیست.
در اواخر ماههایی که در پاریس خدمت امام(ره) بودم (اواخر دی یا اوایل بهمن) قرار شد که من جهت انجام پارهای از کارها به ایران بیایم. مقدمات کار تا جایی پیش رفت که من برای خداحافظی خدمت امام رسیدم، از جمله نکاتی که ایشان لازم دیدند که متذکر شوند این بود که فرمودند شما خدمت آقای شریعتمداری برسید و سلام مرا به ایشان ابلاغ کنید و عرض کنید که ایشان گفتند (نقل به مضمون) من به شما علاقه دارم و مایلم که شما همیشه در میان مردم محترم باشید و کاری نکنید که مردم قم عصبانی بشوند، من قمیها را میشناسم اگر عصبانی بشوند کسی نمیتواند جلو آنها را بگیرد. اگر مردم قم نسبت به بعضی از کارهای شما عصبانی بشوند دست به کارهایی میزنند که من هم نمیتوانم جلو آنها را بگیرم (ناگفته نماند که پیش از پرواز من به سوی ایران حضرت امام توسط مرحوم حاج احمد آقا پیغام دادند که شما بمانید با هم میرویم به ایران.)»(۶ شهریور ۱۳۹۰، سایت تاریخ ایرانی به نقل از آهنگ راه سایت شخصی سید محمد موسوی خوئینها)
بررسی:
در حد اطلاع من نظر جناب آقای موسوی خوئینیها به نظر مرحوم آیت الله خمینی دربارهی آیت الله شریعتمداری بسیار نزدیک بوده است و ایشان هم دربارهی مرحوم شریعتمداری همینگونه فکر می کرده اند. بر این نکته مؤیدات دیگری هم هست در ضمن تحقیق تفصیلی ارائه خواهد شد.
غرض از نقل این مطلب در اینجا قسمت اخیر آن است، یعنی تلقی مرحوم آیت الله خمینی از مردم یا مردم قم و اینکه اگر عصبانی شوند دست به کارهایی می زنند که کسی نمی تواند جلوی آنها را بگیرد، ایشان هم از اینکه جلوی آنها را بگیرد اظهار عجز می کند.
کارهائی که افراد عصبانی بویژه اگر در حال اجتماع باشند انجام می دهند غالبا نقض قانون، اخلاق و شرع است و گاهی زیانهای غیرقابل جبران دارد. موازین اخلاقی و دینی برای جلوگیری از این زیاده رویهاست. قانون هم وضع شده که به چنین تندرویهایی اجازه عرض اندام ندهد.
مرحوم آیت الله خمینی در آنچه که بنام مصاحبهی طبیب العلماء نقل شده در پاسخ به درخواست مرحوم آیت الله شریعتمداری (اینکه حرفهایی که مردم علیه من شعار میدهند از امام خواهش کن که دستور بدهد علیه من مطرح نکنند و ننویسند) به مضمون مشابهی اشاره می کنند: «در مورد شعار هم که من به مردم نگفتم شعار بدهند، دست من نیست. من که نگفتم خدای ناکرده مردم به ایشان جسارت کنند و من هم امیدوارم خود مردم این کار را نکنند، ولی نمیتوانم چنین چیزی را از مردم بخواهم که نکنید.»
راستی اگر آنچه مردم می کردند و می گفتند خلاف شرع، خلاف اخلاق و خلاف قانون بوده باشد باز ایشان مجاز بودند بفرمایند من نمی توانم از مردم بخواهم که نکنید؟
دربارهی حاج غلام و معنای مردم قم از زبان آقای محمد یزدی در سند پنجم مکتوب دوم بحث شد. جالب اینجاست که رئیس دادگاه انقلاب اسلامی ارتش آقای محمد ریشهری اقدامات خود را به افعال و خواسته های همین مردم قم استناد می کند: «پس از پخش مصاحبه ی آقای قطب زاده و مشخص شدن همسوئی مواضع آقای شریعتمداری با وی در براندازی، با سوابقی که مردم از مواضع ایشان علیه انقلاب و امام داشتند، به عنوان اعتراض به خانهی آقای شریعتمداری ریختند و خانه و همچنین مراکزی که در قم به ایشان مربوط می شد، مانند دارالتبلیغ را تصرف کردند و انتظار داشتند که به اتهام ایشان رسیدگی شود. (ری شهری، خاطره ها، ج ۱ ص ۲۴۳-۲۴۲)
مقام قضائی بجای اینکه به قانون استناد کند به خواسته های گروههای فشار استناد می کند و بر اساس همانها عمل می کند. این همان ارادهی مرحوم آیت الله خمینی نیز بوده است. ترجمان زبان مردم صندوق رأی است و نمایندگان منتخب مردم در چارچوب قانون نه گروههای فشار و اشخاصی همانند حاج غلام خاطرات آقای یزدی.
سند دوازدهم. آیت الله خمینی: قیام بر علیه حکومت اسلامی در حکم کفر و بالاتر از همه معاصی است
«امام خمینی در دیدار با شورای پنج نفری جدید صدا و سیمای جمهوری اسلامی: … شما خیال می کنید آذربایجانی دیگر کاری به اسلام ندارد و پشت به اسلام کرده و دولت اسلام را دارد می شکند؟ و خیال می کنید آذربایجانی رفته و تلویزیون را گرفته و رفته است استاندار را بیرون کرده؟ اینها کارهایی است که مسلمان نمی کند. این کارهایی است که اشخاصی می کنند که توطئه گرند و از آمریکا و یا از جاهای دیگر دستور می گیرند. ملت آذربایجان چنین کاری نمی کند … ما احتمال نمی دهیم که ملت آذربایجان چنین کاری بکند، آن هم نسبت بدهند به یک کسی که خودش دروغ و این حرفها در رادیویشان بخوانند به اینکه لشکر هم به ما پیوست، قوای انتظامی بما پیوست. این مسئله همان مسائلی است که یک ملت دیگری است که به ما پیوست. این از حلقوم کسی بیرون می آید که اصلا به اسلام اعتقاد ندارد. از حلقوم کسی بیرون می آید که خائن به این مملکت است. اینها که رفتند تلویزیون گرفتند به خیال خودشان یک فتحی کرده اند، اینها همان دست نشانده هایی هستند که پرونده بعضی شان موجود است. باید آذربایجانی توجه داشته باشد که تحت تاثیر واقع نشوند که خدای نخواسته برای آذربایجان تا ابد لکه ننگی بشود … این مسئله قیام بر ضد اسلام است، قیام بر ضد دولت اسلام است. ما نمی خواهیم که خونریزی بشود، ما نمی خواهیم که برادرکشی بشود و الا این پوسیده ها که نمی توانند این کارها را انجام بدهند…. هیچ مسلمانی، هیچ ملایی، هیچ مرجعی با این امر موافق نیست، و هرگز همچو چیزی را به مراجع نسبت ندهند، آنها موافق نیستند با این مسئله خلاف اسلامی. قیام بر ضد حکومت خلاف ضروری اسلام است، خلاف اسلام است. بالضرورت حکومت الان حکومت اسلامی است. قیام کردن بر خلاف حکومت اسلامی جزایش جزای بزرگی است، زیرا نمی شود بگوئیم که یک ملایی عقیده اش این است که باید برخلاف حکومت اسلامی قیام کرد. همچو چیزی محال است که یک ملایی بگوید، یک ملایی عقیده داشته باشد به این معنی که بر خلاف اسلام باید عمل کرد. شکست اسلام را اینها نسبت می دهند به برخی مراجع. این مسائل دروغ است. این حرفها را هرگز نخواهند اینها گفت . قیام بر علیه حکومت اسلامی در حکم کفر است بالاتر از همه معاصی است، همان بود که معاویه قیام می کرد، معاویه قیام بر ضد حکومت اسلام حضرت امیر قتلش را واجب می دانست. قیام بر ضد حکومت اسلام یک چیز آسانی نیست و اینها الآن قیام کردند بر ضد حکومت اسلامی … همه علمای بلاد اینها را نصیحت کنند مراجع اینها مراجع جاهای دیگر علمای بلاد آنها را نصیحت کنند که دست از این کارهای خلاف بردارند بر ضد حکومت اسلامی قیام نکنند که نمی شود آنها را دفع کرد، ما نمی خواهیم یک برادرکشی در اسلام شود…» (اطلاعات ۱۹ آذر ۱۳۵۸)
توضیح: این سخنرانی در نخستین روزهای پایان غائلهی تبریز ایراد شده است و حاوی دیدگاههای آیت الله خمینی دربارهی آیت الله شریعتمداری است.
اتهام اطلاع از کودتا برعلیه نظام مقدس جمهوری اسلامی همان قیام بر علیه حکومت اسلامی است که در حکم کفر و بالاتر از همه معاصی بوده و حکمش به نظر ایشان قتل است.
سند سیزدهم. آیت الله خمینی: اگر تخلفي از من هم سر زند مهياي مؤاخذه ام
«… يكي از مسائلي كه بايد براي طلاب جوان ترسيم شود، همين قضيه است كه چگونه در دوران وانفساي نفوذ مقدسين نافهم وساده لوحان بيسواد، عده اي كمر همت بسته اند و براي نجات اسلام و حوزه و روحانيت از جان و آبرو سرمايه گذاشته اند. اوضاع مثل امروز نبود، هر كس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زير فشارها و تهديدهاي مقدس نماها از ميدان به در مي رفت ؛ ترويج تفكر"شاه سايه خداست " و يا با گوشت و پوست نمي توان در مقابل توپ و تانك ايستاد واينكه ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم و يا جواب خون مقتولين را چه كسي مي دهد و ازهمه شكننده تر، شعار گمراه كننده حكومت قبل از ظهور امام زمان - عليه السلام - باطل است و هزاران "ان قلت " ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايي بودند كه نمي شد بانصيحت و مبارزه منفي و تبليغات جلوي آنها را گرفت ؛ تنها راه حل ، مبارزه و ايثار خون بود كه خداوند وسيله اش را آماده نمود. علما و روحانيت متعهد سينه را براي مقابله با هرتير زهرآگيني كه به طرف اسلام شليك مي شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولين و مهمترين فصل خونين مبارزه در عاشوراي ۱۵ خرداد رقم خورد. در ۱۵ خرداد ۴۲ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها اين بود مقابله را آسان مي نمود.
بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه خودي گلوله حيله و مقدس مابي و تحجر بود؛گلوله زخم زبان و نفاق و دورويي بود كه هزار بار بيشتر از باروت و سرب ، جگر و جان رامي سوخت و مي دريد. در آن زمان روزي نبود كه حادثه اي نباشد، ايادي پنهان و آشكارامريكا و شاه به شايعات و تهمتها متوسل شدند حتي نسبت تارك الصلوه و كمونيست وعامل انگليس به افرادي كه هدايت مبارزه را به عهده داشتند مي دادند.
واقعا روحانيت اصيل در تنهايي و اسارت خون مي گريست كه چگونه امريكا و نوكرش پهلوي مي خواهند ريشه ديانت و اسلام را بركنند و عده اي روحاني مقدس نماي ناآگاه يا بازي خورده و عده اي وابسته كه چهره شان بعد از پيروزي روشن گشت، مسير اين خيانت بزرگ را هموار مي نمودند. آنقدر كه اسلام از اين مقدسين روحاني نما ضربه خورده است ، از هيچ قشر ديگرن خورده است و نمونه بارز آن مظلوميت و غربت اميرالمومنين - عليه السلام - كه در تاريخ روشن است . بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بيش از اين تلخ نكنم .
ولي طلاب جوان بايدبدانند كه پرونده تفكر اين گروه همچنان باز است و شيوه مقدس مابي و دين فروشي عوض شده است . شكست خوردگان ديروز، سياست بازان امروز شده اند. آنها كه به خود اجازه ورود در امور سياست را نمي دادند، پشتيبان كساني شدند كه تا براندازي نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبريز* با هماهنگي چپيها و سلطنت طلبان وتجزيه طلبان كردستان تنها يك نمونه است كه مي توانيم ابراز كنيم كه در آن حادثه ناكام شدند ولي دست برنداشتند و از كودتاي نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوايشان ساخت .
دسته اي ديگر از روحاني نماهايي كه قبل از انقلاب دين را از سياست جدامي دانستند و سر به آستانه دربار مي ساييدند، يك مرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز وشريفي كه براي اسلام آن همه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد كشيدند تهمت وهابيت وبدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاي بيشعور مي گفتند دين از سياست جداست ومبارزه با شاه حرام است ، امروز مي گويند مسئولين نظام كمونيست شده اند!….
با اينكه در كشور ما در اجراي عدالت بين روحاني و غير آن امتيازي نيست ، ولي وقتي با متخلفي از روحانيت خوش سابقه يا بدسابقه برخورد شرعي و قانوني و جدي مي شود،فورا باندها فرياد مي زنند كه چه نشسته ايد، جمهوري اسلامي مي خواهد آبروي روحانيت را ببرد. اگر احيانا كسي مستحق عفو بوده و بخشيده شود، تبليغ مي كنند كه نظام به روحانيت امتياز بيجا مي دهد.
امروز هيچ دليل شرعي و عقلي وجود ندارد كه اختلاف سليقه ها و برداشتها و حتي ضعف مديريتها دليل به هم خوردن الفت و وحدت طلاب و علماي متعهد گردد. ممكن است هر كس در فضاي ذهن و ايده هاي خود نسبت به عملكردها و مديريتها وسليقه هاي ديگران و مسئولين انتقادي داشته باشد، ولي لحن و تعابير نبايد افكار جامعه وآيندگان را از مسير شناخت دشمنان واقعي و ابرقدرتها كه همه مشكلات و نارساييها از آنان سرچشمه گرفته است ، به طرف مسائل فرعي منحرف كند و خداي ناكرده همه ضعفها و مشكلات به حساب مديريت و مسئولين گذاشته شود و از آن تفسيرانحصارطلبي گردد كه اين عمل كاملا غير منصفانه است و اعتبار مسئولين نظام را از بين از يك طرف وظيفه تبيين حقايق و واقعيات و اجراي حق و عدالت در حد توان و ازطرف ديگر مراقبت از نيفتادن سوژه اي به دست دشمنان كار آساني نيست .
مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفين از به اصطلاح روحانيون سوءاستفاده نكنند و با موج آفريني و تبليغات اذهان را نسبت به روحانيون متعهد بدبين ننمايند و اين را دليل عدالت نظام بدانند كه امتيازي براي هيچ كس قائل نيست و خدا مي داند كه شخصا براي خود ذره اي مصونيت و حق و امتياز قائل نيستم . اگر تخلفي از من هم سر زند مهياي مواخذه ام….» (صحیفهی امام خمینی، ج ۲۱ ص ۲۸۲-۲۷۹، منشور روحانیت، ۳ اسفند ۱۳۶۷)
* «در سال ۱۳۵۸ طرفداران حزب نوظهور "خلق مسلمان " به بهانه دفاع از آقاي شريعتمداري، در شهر قم و تبريزدست به آشوب و بلوا زدند ولي با هوشياري مردم غيور و مسلمان آذربايجان و قم اين توطئه خنثي و حزب مذكور منحل و غير قانوني اعلام گرديد.» (پاورقی ص ۲۸۰ کتاب پیشین)
توضیح:
به نظر می رسد این مکتوب حاوی نظر مرحوم آیت الله خمینی دربارهی آیت الله شریعتمداری است. منشور روحانیت که سه سال بعد از درگذشت آیت الله شریعتمداری و چهار ماه قبل از وفات آیت الله خمینی منتشر شده حاوی آخرین نظر معظم له در این زمینه است. بخشهای مرتبط این پیام کتبی مفصل در اینجا آورده شد تایک طرفه به قاضی نرفته باشم و اگر کسی از تحلیلهای من خدای ناکرده منحرف شده باشد با درک سخنان رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی راه یابد.
به نظر می رسد این عباراتمرحوم آیت الله خمینی ناظر به مرحوم آیت الله شریعتمداری است:
«عده اي روحاني مقدس نماي ناآگاه يا بازي خورده و عده اي وابسته كه چهره شان بعد از پيروزي روشن گشت، مسير اين خيانت بزرگ را هموار مي نمودند. آنقدر كه اسلام از اين مقدسين روحاني نما ضربه خورده است ، از هيچ قشر ديگرن خورده است… شكست خوردگان ديروز، سياست بازان امروز شده اند. آنها كه به خود اجازه ورود در امور سياست را نمي دادند، پشتيبان كساني شدند كه تا براندازي نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبريز با هماهنگي چپيها و سلطنت طلبان وتجزيه طلبان كردستان تنها يك نمونه است كه مي توانيم ابراز كنيم كه در آن حادثه ناكام شدند ولي دست برنداشتند و از كودتاي نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوايشان ساخت.… وقتي با متخلفي از روحانيت خوش سابقه يا بدسابقه برخورد شرعي و قانوني و جدي مي شود،فورا باندها فرياد مي زنند كه چه نشسته ايد، جمهوري اسلامي مي خواهد آبروي روحانيت را ببرد.»
من بر اساس این عبارت مرحوم آیت الله خمینی از ایشان انتقاد و مؤاخذه کرده ام: «خدا مي داند كه شخصا براي خود ذره اي مصونيت و حق و امتياز قائل نيستم . اگر تخلفي از من هم سر زند مهياي مواخذه ام.» می خواهم باور کنم که این کلام عین حقیقت است . امیدوارم شیفتگان ایشان به اندازهی همین کلام مراد و مقتدای خود انتقادات مستند مرا تحمل کنند و به من اجازهی عمل به آن و مواخذه ی ایشان را بدهند، انشاء الله.
خاتمه
بازگشت به زندگی پس از مرگ چند دقیقهای به برکت بیمارستان اختصاصی
سند چهاردهم. دو رقیب قدیمی مرحوم آیت الله خمینی و مرحوم آیت الله شریعتمداری هر دو به بیماری مشابهی سرطان (یکی با سرطان کلیه و دیگری با سرطان معده) در یک ماه از دنیا رفتند: فروردین ۱۳۶۵ (آیت الله خمینی ۶ فروردین ۱۳۶۵ و آیت الله شریعتمداری ۱۴ فروردین ۱۳۶۵). اما حضور پزشکان متخصص کشیک ۲۴ ساعته و ایجاد بیمارستان اختصاصی مجهز نزدیک منزل مقام رهبری جمهوری اسلامی باعث می شود ایشان بعد از دو سه دقیقه فوت دوباره به این دنیا برگردند و سه سال دیگر زندگی کنند. خاطرات برخی از اعضای تیم پزشکی ایشان را بدون هر توضیحی نقل می کنم:
الف. «حضرت امام (در حدود بهمن ۵۸) در قفسه سینه خود احساس ناراحتی کردند، بوسیله مسوولین به من اطلاع داده شد و آنقدر این مسأله نگرانکننده بود که با هلیکوپتر به قم رفتم… در آنجا با حاج سید احمد در مورد بیماری حضرت امام صحبت کردیم و تصمیم بر این شد که در محل سکونت امام یک اتاق سی. سی. یو ایجاد کنیم که این واحد مراقبتهای ویژۀ خانگی احداث شد. از این زمان به بعد من تماسهای مداوم و طولانی با حاج سید احمد آقا داشتم و اغلب در اتاق کوچکی که پشت این C.C.U قرار داشت و از آنجا از روی دستگاهها وضعیت قلب امام را مشاهده میکردیم با هم گفتگوهای طولانی راجع به ناراحتی حضرت امام عزیز داشتیم.» (خاطرات دکتر سید حسن عارفی پزشک امام خمینی، شفانیوز، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، ۲۳ بهمن ۱۳۹۰)
ب. «متاسفانه در تاریخ ۱۳۶۵/۱/۶ قلب ایشان [آیت الله خمینی] ناگهان از کار ایستاد، و در داخل آشپزخانه نقش زمین شدند. (امام این فرصت را پیدا کرد که وقتی که داشتند می افتادند روی زمین، دستشان را بگذارند روی زنگ و زنگ خطر را به صدا در آورند. چون یکی از تمهیداتی بود که اینجا برای ایشان درست شده بود که اگر ناراحت می شد زنگ بزنند.) در حقیقت از نظر پزشکی فوت کرده بودند، که به وسیله تیم پزشکی قوی که ما در آن موقع داشتیم، کاری باور نکردنی انجام دادیم. آن روز جناب آقای دکتر پور مقدس کشیک داشتند، که در ابتدا به تنهایی، با ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی، و بعد به کمک تیم پزشکی که به کمکشان رسیده بودند، حضرت امام را در واقع احیاء قلبی کردند; و قلب ایشان دوباره به کار افتاد. کاری کردیم که فکر نمی کنم تاکنون در جهان، نظیر آن اتفاق افتاده باشد. و حتی فکر نمی کنم از نظر طبی در جهان اتفاق بیفتد. ما هر لحظه، ضربان قلب امام را کنترل می کردیم. مراقبت از ایشان را به عنوان یک وظیفه شرعی و ملی در تمام دوران بعداز آن ادامه دادیم تا اینکه متاسفانه ایشان به خونریزی معده مبتلا شدند. به سرعت منشا بیماری را تشخیص دادیم. جراحان و متخصصین گوارش را خبر کردیم و "گاستروسکوپی" انجام شد. جلسات متعدد مشورت، با پزشکان و مسئولین مملکتی داشتیم. بهترین راه درمان جراحی تشخیص داده شد، که حضرت امام هم با آن موافقت کردند و به اتاق عمل تشریف بردند، که لحظه به لحظه این جریان، یعنی از تاریخی که ایشان مبتلا به سرطان شدند، تا این که رحلت کردند، در کتاب خاطرات ذکر شده است.» (گفتگو با دکتر حسن عارفی پزشک حضرت امام خمینی، فصلنامهی حضور، پائیز ۱۳۷۳، شمارهی ۸)
ج. در ششم فرودین ۱۳۶۵ آیت الله خمینی دچار ایست قلبی و ایست تنفسی به مدت ۲ تا ۳ دقیقه شد. وضعیت جسمانی آیت الله خمینی طوری بود که پزشکان حاضر بر بالین او می گویند برای دقایقی علائم حیاتی در او مشاهده نشد اما با انتقال او به بیمارستانی که در کنار منزلش در جماران ساخته شده بود، نجات پیدا کرد… برای کنترل سلامت قلب بنیانگذار جمهوری اسلامی یک تیم پزشکی متبحر شامل دو پزشک و چند پرستار متخصص در امور سی سی یو به صورت تمام وقت و ۲۴ ساعته در یکی از اتاق های طبقه اول منزل او حضور داشتند… به توصیه احمد خمینی هم، در گوشه و کنار منزل، زنگ هایی نصب شده بود تا آیت الله خمینی در صورت احساس ناراحتی با فشار دادن آن، گروه پزشکی را مطلع کند…. به جز ششم فرودین ۱۳۶۵، یک مورد دیگر عارضه قلبی هم برای آیت الله خمینی رخ داد که حضور سریع گروه پزشکی جان او را نجات داد.
«در یکی از شیفت ها حدود ساعت ۲ صبح، پرستاران . . . پشت دستگاه مانیتور بودند که یک اختلال ریتم خطرناک قلبی [در آیت الله خمینی] مشاهده کردند. بلافاصله با اطلاع به سایر اعضای تیم پزشکی، با لوازم احیا بالای سر ایشان حاضر شدند. جالب اینکه پس از وارد شدن گروه درمانی بالای سر امام که با سرعت صورت گرفته بود، همسر امام فرصت خروج از تختخواب را نیافتند و با حضور تیم در زیر پتو پنهان شدند. نکته جالب اخلاقی اینجا بود که حضرت امام به محض ورود ما پرسیدند چه شرایط خاصی ایجاد شده که شما سراسیمه اینجا آمده اید و آیا امکانش نیست که عیال از زیر پتو خارج شود و چادر به سر کند و و در گوشه بایستند که . . . در این چند ثانیه امام از حال رفتند.» (برگرفته از مصاحبه محمدعلی خوشنویس، عضو تیم پرستاری از آیت الله خمینی با مجله دانش روز ،به نقل بی بی سی فارسی، ۱۳ خرداد ۱۳۹۱)
د. به گفته تیم پزشکی دستگاه تله متری در جیب لباس آیت الله خمینی قرار داشت که با امواج ساطع از آن وضعیت جسمانی او به طور دقیق کنترل می شد. پس از سکته قلبی آیت الله خمینی در تیرماه سال ۱۳۶۲، پزشکان اجازه پیدا کرده بودند که به طور معمول و به هنگام خواب، بر بالین رهبر ایران حاضر شوند و وضعیت جسمی اش را از نزدیک دنبال کنند. (بیماری آیت الله خمینی چه بود و چگونه درگذشت؟بی بی سی فارسی، ۱۳ خرداد ۱۳۹۱)
***
ختامه بالمسک
مکتوب را با یکی از توصیه های امام علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) دربارهی قاتلش ابن ملجم به نقل علامه ی مجلسی منوّر می کنم:
الف. «ثم التفت عليه السلام إلى ولده الحسن عليه السلام وقال له: ارفق يا ولدي بأسيرك و ارحمه، وأحسن إليه وأشفق عليه، ألا ترى إلى عينيه قد طارتا في أم رأسه، وقلبه يرجف خوفا ورعبا وفزعا، فقال له الحسن عليه السلام: يا أباه قد قتلك هذا اللعين الفاجر وأفجعنا فيك وأنت تأمرنا بالرفق به؟! فقال له: نعم يا بني نحن أهل بيت لا نزداد على الذنب إلينا إلا كرما وعفوا، والرحمة والشفقة من شيمتنا لا من شيمته، بحقي عليك فأطعمه يا بني مما تأكله، واسقه مما تشرب، ولا تقيد له قدما، ولا تغل له يدا.» (بحارالانوار ج۴۲ ص ۲۸۷-۲۸۸)
ترجمه: «سپس به فرزندش حسن رو کرد و به او گفت: فرزندم با اسیرت مدارا کن، به او رحم کن، به او احسان و شفقت بنما … حسن پاسخ داد :پدر! این ملعون فاجر شما را کشته و ما را مصیبت زده کرده است، آنگاه شما ما را به نرمش با او دعوت می کنید!؟ فرمود: آری پسرم، ما اهل بیتی هستیم که گناه بر خود را جز کرم و عفو نیفزائیم، رحمت و شفقت راه و روش ماست نه راه و روش او، پسرم! ترا به حق خود بر تو سوگند می دهم که او را از آنچه خود می خورید بخورانید و از آنچه می نوشید بنوشانید و دست و پایش را غل و زنجیر نکنید.»
ب. «… فلما أفاق ناوله الحسن عليه السلام قعبا من لبن، فشرب منه قليلا ثم نحاه عن فيه وقال: احملوه إلى أسيركم.» (بحارالانوار ج۴۲ ص ۲۸۹)
ترجمه: «چون به هوش آمد، حسن قدحی شیر به ایشان داد، اندکی از آن نوشید. سپس از دهانش دور کرد و فرمود: آنرا برای اسیرتان [ابن ملجم] ببرید.»
و علی (ع) میزان اعمال پیروان خود است.
والسلام
نظرات